درباره وبلاگ

هر کسی یه دل مشغولی تو زندگیش داره و نیاز به یه گوشه دنج واسه رسیدن به آرامش ، فکر کردن به رویاهایی که داره و...
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل نوشته ها و آدرس ashkemahtaab.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 70
بازدید کل : 152942
تعداد مطالب : 91
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1



دل نوشته ها
شنبه 28 خرداد 1390برچسب:سخنان علی شریعتی, :: 12:39 :: نويسنده : فائزه

 

جملات
عاشقانه و فوق العاده زیبا از دکتر شریعتی

اگر دروغ رنگ داشت
هر روز شاید
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود

...

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران می کردند

اگر به راستی خواستن توانستن بود
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند
همیشه می توانستند تنها نباشند

…..

 

اگر گناه وزن داشت
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد
تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی…
و من شاید کمر شکسته ترین بودم

...

اگر غرور نبود
چشم هایمان به جای لب هایمان سخن نمی گفتند
و ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمان
جستجو نمی کردیم

...

اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیم
با اولین خمیازه به خواب می رفتیم
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمی کردیم

...

اگر خواب حقیقت داشت
همیشه خواب بودیم
هیچ رنجی بدون گنج نبود…
ولی گنج ها شاید
بدون رنج بودند

...

اگر همه ثروت داشتند
دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید
تا دیگران از سر جوانمردی
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند
اما بی گمان صفا و سادگی می مرد

...

اگر همه ثروت داشتند
اگر مرگ نبود
همه کافر بودند
و زندگی بی ارزش ترین کالا بود
ترس نبود، زیبایی نبود و خوبی هم شاید

اگر عشق نبود
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم

...

اگر عشق نبود
اگر کینه نبود
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند

...

اگر خداوند
یک روز آرزوی انسان را برآورده می کرد
من بی گمان
دوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا
آن گاه نمی دانم
به راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت

 

 

 



شنبه 28 خرداد 1390برچسب:, :: 1:40 :: نويسنده : فائزه

یادگرفتم:
1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
2. با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند .
3. از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود .
4.با کودک بحث نکنم چون مرا با دانش خویش می سنجد و هم سطح خویش میپندارد .



یک شنبه 1 خرداد 1390برچسب:فرشته من ,مادر ,عشق مادر,, :: 16:21 :: نويسنده : فائزه

کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید: «می گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟»

خداوند پاسخ داد: « از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.» اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه :«اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.»

خداوند لبخند زد «فرشته تو برایت آواز می خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.»

کودک ادامه داد: «من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟»

خداوند او را نوازش کرد و گفت: «فرشته تو، زیباترین و شیرین ‌ترین واژه‌هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.»

کودک با ناراحتی گفت: «وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟»

اما خدا برای این سئوال هم پاسخی داشت: «فرشته‌ات، دستهایت را درکنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می‌دهد که چگونه دعاکنی.»

کودک سرش رابرگرداند وپرسید: «شنیده‌ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می‌کنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ »

- «فرشته‌ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.»

کودک با نگرانی ادامه داد: «اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی‌توانم شما راببینم، ناراحت خواهم بود.»

خدواند لبخند زد و گفت:‌ «فرشته‌ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من همیشه درکنار تو خواهم بود.»

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می‌شد. کودک می‌دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند.

او به آرامی یک سئوال دیگر از خداوند پرسید: «خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم لطفاً نام فرشته‌ام را به من بگویید.»

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد:

«نام فرشته‌ات اهمیتی ندارد. به راحتی او را مادر صدا کن .»


 

 



یک شنبه 25 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 1:30 :: نويسنده : فائزه

 

روزهای زندگی  

 

 

مردی پس از سالها زندگی و در اوج پیری مُرد. هنگامی که به آن دنیا  رفت، فرشته ای به سویش آمد و گفت: از آنجایی که تو انسان خوبی بودی، قبل از رفتن به بهشت یک آرزویت (غیر از اینکه به دنیا بر گردی و زنده شوی) بر آورده خواهد شد.

 

مرد قدری فکر کرد و گفت: می خواهم گذر عمرم را با دور تند ببینم. فرشته به اشاره ای همین کار را کرد و مرد محو تماشای زندگیش شد و دید که همواره دو رد پا کنار زندگیش وجود دارد که فرشته توضیح داد: رد پای دوم متعلق به خداوند است که همواره  کنار بندگانش قرار دارد.

مرد همچنان تماشا می کرد، اما ناگهان متوجه شد در دوران پر رنج و درد زندگیش فقط یک رد پا وجود دارد! مرد با لحنی رنجیده به فرشته گفت: مگر خداوند وعده نداده بود که حتی در دوران سختی نیز کنار بنده اش خواهد بود، پس چرا در آن ایام رد پای خداوند وجود ندارد؟

فرشته خندید و گفت: ای بنده خوب، خداوند هرگز تو را تنها نگذاشت، آنجا هم که می بینی (در دوران سخت) یک رد پا در کنار زندگیت وجود دارد، رد پای پروردگار است چرا که در سختی و مشکلات خداوند تو را روی بال فرشته ها قرار می داد تا از موانع به راحتی عبور کنی 

 

 

 

 



یک شنبه 25 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 1:27 :: نويسنده : فائزه

 WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN…………………

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم

BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?”
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟

SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED”
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟

DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد

BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID”
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت

“STUPID RAIN”
باران احمق

THAT’S MOM!!!
این است معنی مادر



پنج شنبه 15 ارديبهشت 1390برچسب:عشق ,نرو دانشگاه,, :: 1:8 :: نويسنده : فائزه

 



سه شنبه 13 ارديبهشت 1390برچسب:دلشکسته, :: 15:52 :: نويسنده : فائزه

ما نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که نشکنه ولی می تونیم بهش یاد بدیم که اگه شکست لبه تیزش دست اونی که شکسته اش رو نبره 



چهار شنبه 31 فروردين 1390برچسب:دوس داشتن, معلم پرسید, عشق چند بخشه, :: 11:8 :: نويسنده : فائزه

معلم پرسید:

 عشق چند بخشه

زود دستمو بالا گرفتم وگفتم :یک بخش

اما ازوقتی تورا شناختم
فهمیدم عشق 3 بخشه :

عطش دیدن تو

شوق با توبودن

 

واندوه بی تو بودن

 

من به دو چیز عشق می ورزم

یکی تو و دیگری وجود تو

به دو چیزاعتقاد دارم

یکی خدا ودیگری تو

من در این دنیا دو چیز میخواهم

یکی تو ودیگری خوشبختی تو

من این دنیا را برای دو چیز میخواهم

یکی تو ودیگری برای با تو موندن

 تا همیشه دوستت دارم

 



سه شنبه 30 فروردين 1390برچسب:ابراز علاقه,عشق,اخر دنیا,, :: 8:8 :: نويسنده : فائزه

تو دنيا سه تا فرشته هست

يكي داره به پرنده هاي خوشگل غذا ميده

يكي داره به درد دل عاشق خوشگل ما گوش ميده

سومي هموني كه من خيلي دوسش دارم و الان داره اينو ميخونه

بقیشو زود بیا تو ادامه مطلب بخون

 

 

 



ادامه مطلب ...


دو شنبه 22 فروردين 1390برچسب:باور ماهی, ماهی تور وماهی/نگاه ماهیگیر, :: 13:22 :: نويسنده : فائزه

 

 

 

ماهی شده بود باورش

         تور اگه بندازن سرش

              میشه عروس ماهی ها

                       میشه شاه ماهی همسرش 

                      ماهی باورش نبود

          تور اگه بندازن سرش 

   نگاه گرم ماهیگیر 

میشه نگاه اخرش



پنج شنبه 18 فروردين 1390برچسب:مهربانی,عشق, :: 1:49 :: نويسنده : فائزه

 

مهربانی را بیاموزیم

بیرون بیا از اون حصار شیشه ای

لبخند بزن

هنوز هم در عصر اهن میشود

سایبانی از بید مجنون داشت

 

 



یک شنبه 14 فروردين 1390برچسب:, :: 13:11 :: نويسنده : فائزه

هر کدوم از مایه کارایی میکنیم که بعد افسوسشو میخوریم اما  اون موقع خیلی دیره

 

آن زمان که باید دوست داشته باشیم کوتاهی می کنیم....

 

آن زمان که دوستمان دارند لج بازی می کنیم....

 

 

و بعد برای آنچه از دست رفته افسوس می خوریم...

 

 

من که افسوس خوردم

  و قبول دارم بعضی اوقات اشتباه کردم

 

 

 

 

 

 

 

 


 



یک شنبه 23 فروردين 1390برچسب:, :: 12:52 :: نويسنده : فائزه

 

 

حال من بد نیست غم کم می خورم کم که نه! هر روز کم کم می خورم


آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند

خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!!

خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند


 

 

 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 7 فروردين 1390برچسب:مادر زن, هدیه ,ارزیابی, :: 17:23 :: نويسنده : فائزه

زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.

یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه‌اى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند.

یکى از دامادها را به خانه‌اش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مى‌زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.

دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد.

فردا صبح یک ماشین
پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.

داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسید.

زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.

امّا داماد از جایش تکان نخورد
!!!!

او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم.

همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.

فردا صبح یک
ماشین بى‌ام‌و کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى شیشه‌اش نوشته بود:
 «متشکرم! از طرف پدر زنت» 

 



یک شنبه 7 فروردين 1390برچسب:ساختن دنیا, فی سبیل الله,, :: 17:12 :: نويسنده : فائزه

دنيا را كه  آفريدي ؛ دادي به ما ؛ گفتي : ريش و قيچي دست خودتان ! دنيايتان را آباد كنيد ...

گفتيم : چشم ! اينجا ، ما ، دنيا آباد مي كنيم ! في سبيل الله ...

گفتيم : اصلا سيب  را ، خودمان خورديم ، تا بياييم اينجا و دنيا آباد كنيم ! في سبيل الله ...


 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 7 فروردين 1390برچسب:مناجات, خدایا,عجز بنده, :: 17:8 :: نويسنده : فائزه

الهی بر عجز خود آگاهم  و بر بیچارگی خود گواهم ؛ خواست خواست توست ؛ من چه خواهم 



یک شنبه 7 فروردين 1390برچسب:راه کار زندگی,, :: 4:54 :: نويسنده : فائزه

اگه كمی و فقط كمی بخواهیم از زندگی لذت ببریم و نگاهمان را كمی بهتر كنیم بسیاری از لذت ها نه وقت زیادی می خواهد و نه پول زیادی. پس منتظر تغییرات زیاد در یه روزی كه معلوم نیست كی باشد نباشیم...در کوچکترین اتفاقات عظیم ترین تجارب بشر نهفته است . باور کنید ...

1-گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم.

2 -سعی كنیم بیشتر بخندیم.

3- تلاش كنیم كمتر گله كنیم.

4 - با تلفن كردن به یك دوست قدیمی، او را غافلگیر كنیم.

5 -گاهی هدیه‌هایی كه گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا كنیم.

6 - بیشتردعا كنیم.




ادامه مطلب ...


یک شنبه 7 فروردين 1390برچسب:همسر,زندگی,اینده,, :: 4:31 :: نويسنده : فائزه

 

همسر آينده ام....سلامممممممممممممم

 

مي تواني خوشحال باشي، چون من دختر كم توقعي هستم.

اگر مي گويم بايد تحصيلكرده باشي، فقط به خاطر اين است كه بتواني خيال كني بيشتر از من مي فهمي!


 

 

 

 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 7 فروردين 1390برچسب:معلم ,پول , سارا, :: 4:0 :: نويسنده : فائزه

معلم

 

 

معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...

و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد . . .  

 



چهار شنبه 3 فروردين 1390برچسب:نگاه, تفاوت دیدن,دید گاه, :: 2:55 :: نويسنده : فائزه

تفاوت نگاه با نگاه 

 

 

دهقان پير، با ناله مي‌گفت: ارباب! آخر درد من يکي دو تا نيست، با وجود اين همه بدبختي، نمي‌دانم ديگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را«چپ» آفريده است؟! دخترم همه چيز را دو تا مي‌بيند. 

ارباب پرخاش کرد و گفت: بدبخت! چهل سال است نان مرا زهر مار مي‌کني! مگر کور هستي، نمي‌بيني که چشم دختر من هم «چپ» است؟! 

 

 

دهقان گفت: چرا ارباب مي‌بينم ... اما ... چيزي که هست، دختر شما همه‌ي اين خوشبختي‌ها را «دوتا» مي‌بيند ... ولي دختر من، اين همه بدبختي را ...  



چهار شنبه 3 فروردين 1390برچسب:خدا یا شکر, شکر,سپاسگذاری, :: 2:41 :: نويسنده : فائزه

 

خدا را شکر... 


خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است. این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمی زند. 

خدا را شکر که مالیات می پردازم این یعنی شغل و در آمدی دارم و بیکار نیستم... 

خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند. این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم. 

خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم.این یعنی توان سخت کار کردن را دارم. 

خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم.این یعنی من خانه ای دارم. 

خدا را شکر که در جائی دور جای پارک پیدا کردم.این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن. 

خدا را شکر که سرو صدای همسایه ها را می شنوم. این یعنی من توانائی شنیدن دارم. 

خدا را شکر که این همه شستنی و اتو کردنی دارم. این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم.

خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم. این یعنی من هنوز زنده ام. 

خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار می شوم. این یعنی بیاد آورم که اغلب اوقات سالم هستم. 

خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند. این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم. .  



چهار شنبه 3 فروردين 1390برچسب:زندگی, از زندگی چی فهمیده اید,روز مزه, :: 2:21 :: نويسنده : فائزه

 راستی شما چی از زندگی فهمیده اید؟!... 



-
فهمــیده ام که باز کردن پاکت شیر از طرفی که نوشته "از این قسمت باز کنید” سخت تر از طرف دیگر است. ۵۴ ساله 

-
فهمــیده ام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری. ۱۲ ساله 




ادامه مطلب ...


دو شنبه 1 فروردين 1390برچسب:سال نو مبارک,,تبریک عید ,اس عید, :: 1:49 :: نويسنده : فائزه

بی اجازتون دفتر 365 برگ

جدیدتون رو دادم خدا

تا بهترین تقدیر رو براتون بنویسه

میخواستم اولین نفری باشم که

با تمام وجود سال جدید ربراتون شادی میخواهم



پنج شنبه 26 اسفند 1389برچسب:, :: 4:48 :: نويسنده : فائزه
ماهی قرمز نخرید
 
تجارت ماهی قرمز مدت هاست که در دوره زمانی ١۵ اسفند تا ١۵ فروردین شکل ميگيرد
تجارتی که محصول آن هيچ ریشه ای در تاریخ باستانی عيد نوروز ایرانی ندارد .
 


ادامه مطلب ...


پنج شنبه 26 اسفند 1389برچسب:کعبه, دل خوش حج, :: 4:43 :: نويسنده : فائزه
دل خوش از آنيم كه حج ميرويم
 
غافل از آنيم كه كج ميرويم
 
كعبه به ديدار خدا ميرويم
 
او كه همينجاست كجا ميرويم
 
حج بخدا جز به دل پاك نيست
 
شستن غم از دل غمناك نيست
 
دين كه به تسبيح و سر وريش نيست
 
هركه علي گفت كه درويش نيست
 

 

 

 

 

 



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد