پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
دل نوشته ها
شنبه 28 خرداد 1390برچسب:سخنان علی شریعتی, :: 12:39 :: نويسنده : فائزه
اگر دروغ رنگ داشت ... اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت اگر به راستی خواستن توانستن بود …..
اگر گناه وزن داشت ... اگر غرور نبود ... اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیم ... اگر خواب حقیقت داشت ... اگر همه ثروت داشتند ... اگر همه ثروت داشتند اگر عشق نبود ... اگر عشق نبود ... اگر خداوند
یادگرفتم:
کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید: «می گویند فردا شما مرا به زمین میفرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟»
خداوند پاسخ داد: « از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفتهام. او از تو نگهداری خواهد کرد.» اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه :«اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.»
خداوند لبخند زد «فرشته تو برایت آواز می خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.»
کودک ادامه داد: «من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟» خداوند او را نوازش کرد و گفت: «فرشته تو، زیباترین و شیرین ترین واژههایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.»
کودک با ناراحتی گفت: «وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟» اما خدا برای این سئوال هم پاسخی داشت: «فرشتهات، دستهایت را درکنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد میدهد که چگونه دعاکنی.»
کودک سرش رابرگرداند وپرسید: «شنیدهام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی میکنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ » - «فرشتهات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.»
کودک با نگرانی ادامه داد: «اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمیتوانم شما راببینم، ناراحت خواهم بود.»
خدواند لبخند زد و گفت: «فرشتهات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من همیشه درکنار تو خواهم بود.»
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده میشد. کودک میدانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند.
او به آرامی یک سئوال دیگر از خداوند پرسید: «خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم لطفاً نام فرشتهام را به من بگویید.»
خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد: «نام فرشتهات اهمیتی ندارد. به راحتی او را مادر صدا کن .»
یک شنبه 25 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 1:30 :: نويسنده : فائزه
روزهای زندگی
مردی پس از سالها زندگی و در اوج پیری مُرد. هنگامی که به آن دنیا رفت، فرشته ای به سویش آمد و گفت: از آنجایی که تو انسان خوبی بودی، قبل از رفتن به بهشت یک آرزویت (غیر از اینکه به دنیا بر گردی و زنده شوی) بر آورده خواهد شد.
مرد قدری فکر کرد و گفت: می خواهم گذر عمرم را با دور تند ببینم. فرشته به اشاره ای همین کار را کرد و مرد محو تماشای زندگیش شد و دید که همواره دو رد پا کنار زندگیش وجود دارد که فرشته توضیح داد: رد پای دوم متعلق به خداوند است که همواره کنار بندگانش قرار دارد.
WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN………………… وقتی خیس از باران به خانه رسیدم ما نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که نشکنه ولی می تونیم بهش یاد بدیم که اگه شکست لبه تیزش دست اونی که شکسته اش رو نبره معلم پرسید: عشق چند بخشه زود دستمو بالا گرفتم وگفتم :یک بخش اما ازوقتی تورا شناختم عطش دیدن تو شوق با توبودن
واندوه بی تو بودن من به دو چیز عشق می ورزم یکی تو و دیگری وجود تو به دو چیزاعتقاد دارم یکی خدا ودیگری تو من در این دنیا دو چیز میخواهم یکی تو ودیگری خوشبختی تو من این دنیا را برای دو چیز میخواهم یکی تو ودیگری برای با تو موندن تا همیشه دوستت دارم
تو دنيا سه تا فرشته هست يكي داره به پرنده هاي خوشگل غذا ميده يكي داره به درد دل عاشق خوشگل ما گوش ميده سومي هموني كه من خيلي دوسش دارم و الان داره اينو ميخونه بقیشو زود بیا تو ادامه مطلب بخون
ادامه مطلب ...
ماهی شده بود باورش تور اگه بندازن سرش میشه عروس ماهی ها میشه شاه ماهی همسرش ماهی باورش نبود تور اگه بندازن سرش نگاه گرم ماهیگیر میشه نگاه اخرش
مهربانی را بیاموزیم بیرون بیا از اون حصار شیشه ای لبخند بزن هنوز هم در عصر اهن میشود سایبانی از بید مجنون داشت
هر کدوم از مایه کارایی میکنیم که بعد افسوسشو میخوریم اما اون موقع خیلی دیره
آن زمان که باید دوست داشته باشیم کوتاهی می کنیم....
آن زمان که دوستمان دارند لج بازی می کنیم....
و بعد برای آنچه از دست رفته افسوس می خوریم...
من که افسوس خوردم
و قبول دارم بعضی اوقات اشتباه کردم
حال من بد نیست غم کم می خورم کم که نه! هر روز کم کم می خورم
ادامه مطلب ...
دنيا را كه آفريدي ؛ دادي به ما ؛ گفتي : ريش و قيچي دست خودتان ! دنيايتان را آباد كنيد ... گفتيم : چشم ! اينجا ، ما ، دنيا آباد مي كنيم ! في سبيل الله ... گفتيم : اصلا سيب را ، خودمان خورديم ، تا بياييم اينجا و دنيا آباد كنيم ! في سبيل الله ...
ادامه مطلب ... الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم ؛ خواست خواست توست ؛ من چه خواهم اگه كمی و فقط كمی بخواهیم از زندگی لذت ببریم و نگاهمان را كمی بهتر كنیم بسیاری از لذت ها نه وقت زیادی می خواهد و نه پول زیادی. پس منتظر تغییرات زیاد در یه روزی كه معلوم نیست كی باشد نباشیم...در کوچکترین اتفاقات عظیم ترین تجارب بشر نهفته است . باور کنید ... ادامه مطلب ...
همسر آينده ام....سلامممممممممممممم
مي تواني خوشحال باشي، چون من دختر كم توقعي هستم.
ادامه مطلب ...
معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...
تفاوت نگاه با نگاه
دهقان پير، با ناله ميگفت: ارباب! آخر درد من يکي دو تا نيست، با وجود اين همه بدبختي، نميدانم ديگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را«چپ» آفريده است؟! دخترم همه چيز را دو تا ميبيند.
دهقان گفت: چرا ارباب ميبينم ... اما ... چيزي که هست، دختر شما همهي اين خوشبختيها را «دوتا» ميبيند ... ولي دختر من، اين همه بدبختي را ... خدا را شکر... خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند. این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم. . راستی شما چی از زندگی فهمیده اید؟!... ادامه مطلب ... بی اجازتون دفتر 365 برگ جدیدتون رو دادم خدا تا بهترین تقدیر رو براتون بنویسه میخواستم اولین نفری باشم که با تمام وجود سال جدید ربراتون شادی میخواهم ماهی قرمز نخرید
تجارت ماهی قرمز مدت هاست که در دوره زمانی ١۵ اسفند تا ١۵ فروردین شکل ميگيرد
تجارتی که محصول آن هيچ ریشه ای در تاریخ باستانی عيد نوروز ایرانی ندارد .
ادامه مطلب ... دل خوش از آنيم كه حج ميرويم
غافل از آنيم كه كج ميرويم
كعبه به ديدار خدا ميرويم
او كه همينجاست كجا ميرويم
حج بخدا جز به دل پاك نيست
شستن غم از دل غمناك نيست
دين كه به تسبيح و سر وريش نيست
هركه علي گفت كه درويش نيست
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|